شیرینی و خانواده

جعبه شیرینی را جلو بُردم و تعارف کردم . یکی برداشت و گفت : <می توانم یکی دیگر هم بردارم؟>

گفتم : <البته، این حرفا چیه؟!>

رسید، یک شیرینی دیگر هم برداشت. هر جا که غذای خوشمزه یا شیرینی یا شکلاتی تعارفش می کردند، برمی داشت ، اما نمی خورد.

می گفت : <می برم تا با خانم و بچه ها با هم بخوریم.>

به ما توصیه می کرد که این خیلی موثر است که آدم شیرینی های زندگی اش را با خانواده اش تقسیم کند. شاید برای همین هم همیشه در خانه نماز را به جماعت می خواند.



:: موضوعات مرتبط: فرهنگی , اجتماعی , شهدا , مذهبی , ,
:: برچسب‌ها: شیرینی و خانواده , خاطرات شهید آوینی , ,
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
نویسنده : وثوقی
تاریخ : چهار شنبه 28 بهمن 1394

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 105 صفحه بعد